زهی خجسته زمانی که یار باز آید
از آسمان رهایی خطاب می آید
که آن مسافر زرین رکاب می آید
درین میانه غرق گناه و غرق فریب
درین زمانه پر اضطراب می آید
بسان ساحل ناجی برای کشتی غم
وما عطش زدگان را چو آب می آید
زمان آمدنش می رسد ز ره آخر
زمان رفتن رنج و عذاب می آید
زیاد می رود آن لحظه های بی تابی
و روزگار خوشیهای ناب می آید
مهدی جان !
بیا که انتظاراز لغت نامه ها پاک شود
ای که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد
حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد
هیچ چیز زیباتر از لمس طراوت عشق درین آشفته بازار دنیای خاکی نیست
ما عهد دیرینه خویش را با صاحب صبح و امام عصر تازه می کنیم با خواندن دعای فرج